راه بقا دربورس

در این سایت با نگاهی بنیادی به بازار سرمایه ایران به بررسی مباحث پایه ای در کنار نمونه هایی عملی بررسی های فاندامنتالی شرکتهامی پردازیم ، اميدوارم كه دوستان بنده را از نظرات خودشان محروم نكنند

Sunday

کارآفرینی که به تاریخ پیوست

امروز در حالي كه داشتم روزنامه هم ميهن رو ورق ميزدم توي صفحه 18 كه يواش يواش داره تبديل به صفحه مورد علاقه من هم ميشه مطلبي رو خوندم كه ظاهرا كاري از آقاي رضاطهماسبي هست كه گر چه مثل بسياري از دوستان نميشناسمشون اما يه دست مريضاد بايد بهش بگم ايشون گفتگويي رو با يكي از معدود بازماندگان «خيامي» بنيانگذار ايران خودرو ٬ فروشگاه زنجيره اي كوروش ٬ بيمه آسيا و يه بانك كه الان اسمش يادم نيست ٬ انجام داده که خوندن اون رو علي رغم اينكه طولانيه به شما توصيه ميكنم

حالا ببینید که آیا آماس در رویاهای مدیریتی من به حق نبود ؟

:این هم متن کامل مصاحبه که از وبلاگ محمد طاهری کش رفتم

http://www.neveshtehayeman.blogfa.com/post-257.aspx

شما ظاهرا جزو آخرين بازماندگان «خانواده خيامي» در ايران هستيد. خانواده‌اي كه بنيانگذار شركت بزرگ «ايران‌ناسيونال» قديم و «ايران‌خودرو» فعلي است. ابتداي گفت‌وگو لطفا از فرجام پسرعموهاي خود بگوييد.
از خانواده خيامي‌ها، خيامي‌هايي كه بنيانگذار ايران‌ناسيونال بودند، فقط ياد و خاطره‌اي مانده است. نمي‌دانم كارگراني كه نان ايران‌خودرو را مي‌خورند، گاهي فاتحه‌اي براي مردگان ما مي‌فرستند يا نه، اما آنچه از خانواده خيامي باقي مانده است، ياد و خاطره مردمان باانصافي است كه گاهي ابراز مي‌شود.
از خانواده بزرگ خيامي، چند نفر در ايران مانده‌اند!
خيلي كم، بقيه هم در حال رفت و آمد هستند. خيامي بزرگ كه راه‌اندازي ايران‌ناسيونال مديون و مرهون تلاش‌هاي ايشان است، در حال حاضر در آمريكا به سر مي‌برد. جالب است بدانيد كه ايشان در حال حاضر، نمايندگي انحصاري شركت مرسدس بنز آلمان را در اختيار دارند.
در آمريكا؟
بله. در آمريكا. به هر صورت يك كارآفرين، هركجا كه زندگي كند، مي‌تواند سرمايه‌گذاري هم داشته باشد. تا آنجا كه من اطلاع دارم، وضع آقاي خيامي در آمريكا بسيار خوب است و بعد از شوك بزرگ از دست دادن ايران‌خودرو، باز هم در كسب و كار موفق نشان داده است. بعد از اينكه ايران‌ناسيونال از خانواده خيامي جدا شد، آنها، راه غربت در پيش گرفتند و بدون اينكه حتي يك ريال از كارخانه‌اي كه سال‌ها برايش زحمت كشيده بودند، بردارند به آمريكا هجرت كردند.
آقاي خيامي حتي يك ريال از درآمدهاي كارخانه را هم به خارج از كشور نبرد. در زمان دولت آقاي بازرگان، آدم‌هايي از طرف خود مهندس بازرگان به كارخانه آمدند و تمام حساب‌هاي دفتري را بررسي كردند و در پايان هم اعلام كردند كه از درآمدهاي كارخانه، ريالي هم به خارج نرفته و همه در همان بانك صنايع كه تحت‌نظر آقاي خيامي اداره مي‌شد و مربوط به كارخانه بود، حفظ شده است.
حال آقاي خيامي خوب است؟
احمدآقا خيامي كه به رحمت خدا پيوسته‌اند و محمودآقا هم، همانطور كه گفتم، در آمريكا زندگي مي‌كند.
آخرين بار كه با ايشان صحبت كردم، دلتنگ برادر و پسر از دست رفته خود بودند. خوشبختانه حال ايشان خوب است و بخشي از درآمدهاي خود را صرف امور خيريه در ايران مي‌كنند. احتمالا شما در شهرهاي مختلف خراسان، با مدرسه‌ها و هنرستان‌هايي كه توسط ايشان ساخته مي‌شود، آشنايي داريد. فكر مي‌كنم حدود 25 مدرسه و هنرستان با نام‌هاي «محموديه» يا «محمود خيامي» توسط خواهر ايشان، نيره خانم خيامي ساخته شده است. من در جريان امور خيريه محمود آقا نيستم اما مي‌دانم كه رقم قابل‌توجهي صرف اينگونه امور مي‌شود. در جريان زلزله بم، شنيدم كه رقم بسيار كلاني كمك كرده‌اند.
چرا به ايران برنمي‌گردند؟
شايد باور نكنيد، اما چند بار با ايشان تماس گرفته شده است كه ايران‌خودرو يا بخشي از سهام آن را به نام ايشان كنند اما ايشان قبول نكرده‌اند. درك اين موضوع كه محمودآقاي خيامي بعد از اتفاقاتي كه اوايل انقلاب برايشان گذشت، چگونه زندگي كرده، خيلي سخت به نظر مي‌رسد، اما باور كنيد كه ايشان هميشه عاشق ايران و خاك عزيز وطن است.
زماني به آقاي خيامي پيشنهاد داده بودند كه برگرد و كارخانه را از ما بخر كه گفته بود كارخانه كه مال خودم است. چگونه مال خودم را بخرم؟ من به چيزي احتياج ندارم و فقط مي‌خواهم بيايم در ايران با آسايش زندگي كنم.
پدر آقاي خيامي يا همان عموي من، يك سياستمدار اقتصادي بود. املاك كشاورزي و باغ داشت و در تمام مدت كه كارخانه در تهران داير شد نمايندگي كارخانه در مشهد را پيش مي‌برد. تعميرگاه مجاز ايران‌ناسيونال و كارخانه رينگ‌سازي را افتتاح كرد. در امور خيريه برادران خيامي در مشهد هم سهيم بود و نظارت مي‌كرد. احمد خيامي در آمريكا فوت كرد و به طور موقت در همان‌جا به خاك سپرده شد تا در زمان ممكن به مشهد منتقل شود. آقاي محمود خيامي هم الان حدود 73 يا 74 سالش است و از نظر كليوي بيمار است. خواهرشان نيره خيامي هم كه مسوول احداث هنرستان‌هاي محمود خيامي در ايران است.
چيزي از دارايي‌هاي خانواده باقي مانده است؟
ثروت اصلي آنها همان كارخانه ايران‌ناسيونال بود كه آن هم در ايران است. املاك كشاورزي پدرشان را هم بعد از انقلاب مصادره كرده بودند كه خواهران آقاي خيامي توانستند آنها را پس بگيرند.
خيلي ممنون آقاي خيامي. حالا مي‌خواهيم به سال‌ها پيش برگرديم. به سال‌هايي كه ايران‌ناسيونال هنوز شكل نگرفته بود. به گذشته محمود خيامي. از آن روزها بگوييد.
طرح اوليه ساخت اين كارخانه بزرگ چگونه شكل گرفت و چه اقداماتي براي ساخت و توسعه اين كارخانه انجام شد؟
عموي من مقداري زمين كشاورزي و باغات در شهر داشتند كه با فروش قسمتي از اين املاك، سرمايه‌ اندكي به دست آوردند و در اختيار دو پسرش احمد و محمود خيامي يعني پسرعموهاي من گذاشتند. آنها هم در «فلكه برق» مشهد گاراژي خريدند و اتومبيل‌هاي بنز 180 و 190 را از تهران مي‌آوردند و در مشهد پس از بازسازي آن مي‌فروختند. اين اتومبيل‌هاي سواري دست دوم بود كه اين دو برادر در گاراژ خودشان آنها را تعمير مي‌كردند و به اصطلاح دستي به سر و روي ماشين‌ها مي‌كشيدند و اغلب به طور اقساطي به راننده‌هاي تاكسي مي‌فروختند.
سرمايه اوليه برادران خيامي در شروع كار چه‌قدر بود؟
آن زمان من دانش‌آموز بودم و با توجه به اختلاف سني زياد، از اين مسائل آگاهي نداشتم.
دامنه فعاليتشان در مشهد به چه اندازه بود؟
محمود خيامي خودش لباس مي‌پوشيد، چكمه به پا مي‌كرد و ماشين‌ها را تعمير مي‌كرد، روغن‌كاري مي‌كرد، قطعات فرسوده را تعويض مي‌كرد و مي‌شست. احمد خيامي كارهاي دفتر و حسابرسي را انجام مي‌داد. پدرشان يا همان عموي من نيز صندوق‌دار بود. اين كار را دو سال ادامه دادند، ماشين‌ها را از تهران مي‌آوردند و اينجا با دفتر تاكسيراني رابطه داشتند و به راننده‌ها به اقساط مي‌فروختند، بعد از مدتي به علت فعاليت زيادي كه در استان خراسان داشتند كارخانه بنز آلمان به پاس زحمات آنها، يك بنز كروكي دو در به آنها جايزه داد. بعد از چهار سال بود كه احمد خيامي برادر بزرگ‌تر به تهران رفت و در خيابان چراغ گاز يك مغازه كوچك زير پله‌اي، اجاره كرد. خودش به طور مستقيم لوازم يدكي را مي‌خريد و به مشهد مي‌فرستاد و دلال‌بازي را اين وسط حذف كرد. بعد در همان جا هم مغازه لوازم يدكي باز كردند و كارشان را در تهران توسعه دادند تا آنجا كه ديگر بيشتر فعاليت‌هايشان در تهران بود. محمود خيامي هم همان زمان به تهران رفت. البته آن نمايندگي در مشهد را هم حفظ كردند كه تعميرات ماشين انجام مي‌داد و لوازم يدكي داشت.
شما از چه زماني وارد فعاليت پسرعموهايتان شديد؟
من كلاس ششم را كه تمام كردم، چون سر به هوا بودم مدرسه را رها كردم. پدرم هم اجازه داد كه به جاي تحصيل كار كنم. يك بار هم با پدرم به همان مغازه زيرپله‌اي چراغ گاز رفتيم و تازه آنجا بود كه من با كارهاي پسرعموهايم آشنا شدم. پس از چند سالي كه از فعاليت آنها در تهران گذشت محمود خيامي به مشهد آمد و گفت كه زميني در جاده كرج براي اتاق‌سازي خريده و سالن‌ها را هم ساخته است. از مشهد با قطار براي كارخانه كارگر مي‌برد و من هم در همين موقع بود كه به عنوان كارگر به كارخانه ايران‌ناسيونال رفتم.
روند ورود و استخدام كاركنان در كارخانه ايران‌ناسيونال چگونه بود؟
ابتدا آقايان خيامي هر ماه تعداد 20 تا 30 كارگر را از مشهد با قطار به تهران مي‌بردند، مخارج آنها را تامين مي‌كردند، پس از يك يا دو ماه كار، كارگران خوب را استخدام مي‌كردند و كساني كه توانايي و مهارت كار را نداشتند با احتساب دستمزد كامل و هزينه برگشت به مشهد برمي‌گرداندند. من با توجه به شماره كارتي كه برايم صادر شد صد و سومين كارگر بودم. ابتدا پسرعموهايم با ورود و استخدام من در كارخانه‌شان مخالف بودند و مي‌گفتند.«اگر تو اينجا مشغول به كار شوي فكر مي‌كنند ما در استخدام پارتي‌بازي مي‌كنيم و روابط را درنظر مي‌گيريم.» بالاخره با اصرار من و اينكه براي استخدام فقط نحوه كار مرا مدنظر داشته باشند مرا در كارخانه قبول كردند. سال 1342 بود كه من در كارخانه استخدام شدم. هر روز ساعت 6 صبح كارت مي‌زديم و شروع به كار مي‌كرديم و هر روز مي‌ديديم كه محمود خيامي زودتر از ما سر كار حاضر شده و امور را در دست گرفته يا اينكه قدم مي‌زند و كتاب قانون كار را مي‌خواند.
فعاليت كارخانه ايران‌ناسيونال چگونه توسعه يافت و چه مراحلي را در مدت حضور شما تا زمان انقلاب پشت سرگذاشت؟
آقاي خيامي خودش مي‌گفت كه آن زماني كه بحث اتاق‌سازي و اتوبوس‌سازي را مطرح كرده بود تعدادي از اتاق‌سازها او را مورد تمسخر قرار داده بودند و گفته بودند ما هنوز به آنجا نرسيده‌ايم كه اتوبوس بسازيم. اوايل كار، كاميون را از آلمان مي‌خريدند و طبق نقشه‌كشي آلماني‌ها، اتاق‌هايي به نام «اُپي»در كارخانه درست مي‌كرديم. بعد از يك سال كه از افتتاح كارخانه گذشت با ابتكار خود، «اُپي»ها را به صورت اتوبوس ساختيم و به عنوان سرويس‌هاي كارخانه فروختيم. در آن هنگام حدود 250 كارگر بوديم كه آقاي خيامي همه را جمع كرد و گفت كه كار كند پيش مي‌رود، بودجه هم كم داريم و شما بايد اضافه‌كاري كنيد كه البته دستمزد اضافه‌كاري‌ها هم پرداخت شد، بعد با آلمان قرارداد بستند. طبق قرارداد شاسي اتوبوس‌هاي بنز 321 با موتور، گيربكس و ديفرانسيل به كارخانه مي‌آمد و ما اتاق اتوبوس را مي‌ساختيم و سوار مي‌كرديم. اتوبوس‌هاي 321 بسيار نرم، خوب و مناسب بود، بعد با مذاكرات و رفت و آمدهاي مرتب آقاي احمد خيامي، نيروي هوايي حاضر شد براي سرويس‌هايش تعداد 30 دستگاه از اتوبوس‌ها را بخرد. بعد از آن شركت «لوان تور» كه يك شركت ورشكسته بود آمد و به اقساط، اتوبوس خريد و بعد از آن هم شركت «TBT» وارد كار شد. اتوبوس 321 به داخل شهر آمد و سپس معروف شد و به جاده‌هاي بيرون شهر هم راه پيدا كرد. بعد هم سواري بنز 302 را ساختيم و بيرون داديم.
ساخت پيكان چگونه در كارخانه آغاز شد؟
در سال 1346 قرارداد ساخت پيكان بين كارخانه و انگليس بسته شد. افرادي از انگليس به كارخانه آمدند و آموزش‌هاي زيادي را براي كارگران و سرپرست‌ها درنظر گرفتند. از طرف ديگر 18 نفر كه شامل 12 كارگر و شش مهندس بوديم هم به انگليس رفتيم و در آنجا دوره كامل فني در مورد موتور و گيربكس پيكان را گذرانديم. تعداد 20 نفر از كارگرها و سرپرست‌ها هم براي دوره اتاق‌سازي به آلمان رفتند و آموزش ديدند. بعد از اينكه راه‌اندازي پيكان آماده و اتاق‌سازي آن هم در كارخانه تكميل شد، آقاي خيامي به فكر افتاد كه واحد ريخته‌گري را هم راه‌اندازي كند تا موتور پيكان را هم در داخل كارخانه بسازيم و به همين ترتيب جلو رفتيم تا پيكان به عنوان اتومبيل وطني جاافتاد.
در اين پيشرفت‌ها و توسعه‌هايي كه در روند كاري كارخانه اتفاق مي‌افتاد جايگاه شما به عنوان يك خيامي كجا بود؟
برادران خيامي با آنكه پسرعموهاي من بودند در مورد به‌كارگيري و استخدام من بسيار حساس بودند كه مبادا پارتي‌بازي شود. ابتدا من در واحد صندلي‌سازي، جاي جوش‌ها را كه جوشكارها مي‌زدند، صاف مي‌كردم. نزديك به يك سال كارم در كارخانه همين بود. وقتي عينك را از روي صورتم برمي‌داشتم و براي ناهار مي‌رفتم تمام بدنم جز چشم‌هايم كه عينك پوشانده بود پر از براده آهن بود. بعد قسمت‌هاي مختلف كارخانه رفتم. بعد هم كه به انگليس رفتم و دوره‌هاي فني و ريخته‌گري را گذراندم. وقتي در سال 1351 ريخته‌گري را شروع كرديم در آنجا مشغول شدم. ساعت چهار صبح با پنج كارگر مي‌رفتم ريخته‌گري و كار را شروع مي‌كرديم تا ساعت هفت صبح ذوب آماده بود. در اول كار هم شاتن‌ها را مي‌ريختيم. بعد سر سيلندر و كم‌كم سيلندر كامل را درست كرديم. حدود 20 سيلندر مي‌ريختيم تا دو عدد سيلندر خوب و سالم دربيايد و بقيه‌اش سوراخ داشت. بعد دستگاه‌هاي جديد آوردند كه چند هزار دور در ثانيه مي‌چرخيد و سيلندرها را تميز و براي تراشكاري آماده مي‌كرد. به طور دقيق نمي‌دانم چه سالي بود كه اين دستگاه‌ها را مستقر كردند و كارخانه براي افتتاح آماده شد.
غير از پيشرفت كاري و فني در بعد توسعه فيزيكي هم برادران خيامي خيلي حساس بودند و آينده‌نگري داشتند و هر سال مقدار زيادي زمين مي‌خريدند و به مساحت كارخانه اضافه مي‌كردند. الان شاهد اين گسترش هستيد كه اتوبان تهران -كرج و جاده قديم از داخل كارخانه عبور مي‌كند. در قسمت پاييني كارخانه هنرستان بنا شده، بعد واحد ساخت اتومبيل‌هاي سواري، بعد واحد اتوبوس‌سازي و در قسمت بالا هم كه مجموعه ورزشي- تفريحي ساخته شده است.
نحوه مديريت و تعامل با كاركنان و كارگران در كارخانه چگونه بود؟
آقاي احمد خيامي هر چند وقت يك بار براي كارگرها سخنراني مي‌كرد و مي‌گفت «هر محصولي كه در كارخانه توليد مي‌شود حاصل كار و تلاش كارگران است.» همواره تاكيد مي‌كرد كه ما هر چه داريم متعلق به كارگران است. اگر كارگران درست كار كنند، كارخانه توسعه مي‌يابد و درآمد بيشتري كسب مي‌شود كه در نتيجه حقوق و مزاياي كارگران هم بالا مي‌رود. در آن هنگام بعد از شركت نفت، حقوق و مزاياي ايران‌ناسيونال از همه بيشتر بود. براي كارگرهاي نمونه، هر سال برنامه تفريحي مي‌گذاشت. مجردها را با 10 دستگاه اتوبوس به شمال مي‌فرستاد و متاهل‌ها را به همراه خانواده به مشهد مي‌برد. هتل اجاره مي‌كرد، آشپز مي‌گرفت و همه امكانات را در طول سفر براي كارگران مهيا مي‌كرد. در ايام محرم، مراسم عزاداري برپا مي‌كرد و غذاي نذري مي‌داد. من همراه 20 كارگر مي‌رفتيم و غذاهاي نذري آماده مي‌كرديم تا در روز عاشورا تقسيم كنيم.
تعداد كارگران كارخانه چند نفر بود؟
زماني كه انقلاب شد، 15 هزار نفر در خود كارخانه مشغول به كار بودند. علاوه بر اينها پخش لوازم يدكي پيكان هم زير نظر كارخانه بود كه چند هزار نفر هم بدين صورت و در كارهاي جانبي استخدام شده بودند. برادران خيامي علاوه بر گسترش كار و فعاليت به توليد شغل هم اهميت مي‌دادند. آقاي محمود خيامي، هيچ‌وقت سيگار نمي‌كشيد. يادم مي‌آيد در اوايل كار مي‌گفت يك بسته سيگار تا خريده شود و به دست من برسد پنج تومان برايم تمام مي‌شود و در صورتي كه من با يك تومان بيشتر مي‌توانم در آن روز يك كارگر استخدام كنم تا هم كار پيشرفت بيشتري داشته باشد و هم فردي شغل پيدا كند. هر صبح جمعه در منزلش مراسم مذهبي برگزار مي‌كرد، كارگرها به خانه‌اش مي‌رفتند و مشكلات‌شان را مي‌گفتند. خودشان مي‌گفتند اين يك فرصت است تا كارگران مشكلاتشان را مستقيم مطرح كنند تا اگر سرپرست يا مهندسان، كار آنها را راه نينداختند خودم انجام دهم. جمعه‌ها معمولا خانواده و آشنايان كارگرها را به كارخانه دعوت مي‌كردند. قسمت‌هاي مختلف كارخانه را به آنها نشان مي‌دادند تا خانواده‌ها با سختي كار كارگران آشنا شوند، بعد در سالن غذاخوري از آنها پذيرايي مي‌كردند، بعد آنها را به سالن آمفي‌تئاتر مي‌بردند و با برنامه‌هاي مختلف و پخش موسيقي زنده آنها را سرگرم مي‌كردند.
اينگونه مراسم با توجه به فعاليت زياد كارخانه به روند كاري ضربه وارد نمي‌كرد؟
خير، اينگونه مراسم تفريحي را در فصل بهار و تابستان برنامه‌ريزي مي‌كردند و به‌گونه‌اي بود كه هر هفته تعداد مشخصي از كارگران مرخصي بگيرند و آنها را با تعدادي اتوبوس به مسافرت مي‌فرستادند. اين كار را به صورت چرخشي تا زماني ادامه مي‌دادند كه تمامي پرسنل از اين مزايا بهره‌مند شوند.
ابتداي پاييز به كارگراني كه فرزند محصل داشتند دفتر و مداد مي‌داد.
از زمين‌هاي كشاورزي كه در مشهد داشت محصولات كشاورزي مثل خربزه را با كاميون به كارخانه مي‌آورد و بين كارگرها تقسيم مي‌كرد. هميشه به قشر كارگر توجه خاصي داشت، حقوق، عيدي و پاداش كارگر را با احتساب افزايش درآمد كارخانه سرموقع پرداخت مي‌كرد. در زمان انقلاب سفيد كه دستور داده شد تا مقداري از سهام به كارگرها داده شود، آقاي خيامي بسيار سريع پيشقدم شد و بعد هم اعلام كرد كه كارگران هر كدام هر تعداد سهام مي‌خواهند مي‌توانند بخرند. مهندسان، سرپرست‌ها و كارگرهاي نمونه را در سال‌هاي نزديك به انقلاب طي سه مرحله به زيارت كربلا برد. يك هواپيماي 400 نفره مي‌گرفت و يك هفته در كربلا اقامت مي‌گزيد. حدود 40 نفر از سرپرست‌هاي مسن را نيز همراه خودش به حج واجب برد.
در مورد فعاليت‌هاي اقتصادي جانبي برادران خيامي توضيح دهيد.
حدود پنج سال قبل از انقلاب اطرافيان با بدگويي‌ها و سخن‌چيني‌ها بين دو برابر اختلاف انداختند، به طوري كه احمد خيامي مسوول امور اداري شد و آقاي محمود خيامي امور جاري كارخانه را به دست گرفت، اما كارهاي مشترك ديگري هم داشتند مثل شركت بيمه اميد. شركت بيمه اميد را كه الان با نام آسيا فعاليت مي‌كند، برادران خيامي راه‌اندازي كردند. بانك صنايع را هم به خاطر كارخانه تاسيس كردند. آقاي احمد خيامي قرار بود در قزوين كارخانه ساخت قاشق و چنگال راه بيندازد كه نمي‌‌دانم به كجا رسيد. ولي يكسري فروشگاه زنجيره‌اي به نام «كوروش» را راه انداخت كه در شهرهاي بزرگ فعاليت داشت. كارهاي زياد ديگري هم انجام دادند كه به صورت خيريه بود.
در مورد ويژگي‌‌ها و خصوصيات آقاي محمود خيامي، موسس و سرپرست كارخانه ايران‌ناسيونال و امور خيريه‌اي كه انجام داده‌اند، چه اطلاعاتي داريد؟
البته هيچ‌گاه كارهايشان را علني انجام نمي‌دادند و بسياري از كارهايشان بعد از مدت‌ها بر ما آشكار مي‌شد. اهل سيگار نبود و من هيچ‌گاه نديدم ايشان لب به مشروب كه در مهماني‌هاي آن زمان رايج بود، بزند. بيمارستان سرطاني‌هاي مشهد را با مخارج خود ساخته است. بيمارستان معلولان پل قائم مشهد را نيز ايشان پايه‌ريزي كرد تا پنج سال بعد از انقلاب نيز ساخت آن ادامه داشت كه بودجه‌اش تمام شد. در جاده قوچان بعد از واحد رينگ‌سازي خودشان، طرح يك بيمارستان را ريخته بود كه به گفته خودش بهتر از بيمارستان معروف نمازي شيرازي بود. زيرزمين و طبقه اول بيمارستان را هم ساخت كه بعد انقلاب شد و بيمارستان نيمه‌كاره ماند، هنوز هم تكميل نشده است. تامين اجتماعي الان ساخت اين بيمارستان را بر عهده گرفته است. بيمارستان معلولان پل قائم هم با پول خيرين كمي پيشرفت كرده است. دستش به كار خير مي‌رفت و تا جايي كه مي‌توانست براي مردم و به‌خصوص كارگرهاي كارخانه هزينه مي‌كرد.
آقاي احمد خيامي هر سال شب عيد به پانصد خانواده فقير در نواحي جنوب خوار‌بار زياد و پول مي‌داد. به طور مستقيم برنج از آمريكا وارد مي‌كرد و با قيمت بسيار پايين در ميدان‌هاي تهران پخش مي‌كرد، طوري كه فقط هزينه خريد و حمل‌ونقل كالا از فروش برنج حاصل مي‌شد. حتي بازاري‌ها نسبت به اين كارش اعتراض كرده و گفته بودند كه آقاي خيامي كار و بار ما را به هم مي‌ريزد. كارهاي ابتكاري زيادي مي‌كرد. يك‌شب برنامه مراسم ازدواج برپا كرد و براي 25 زوج بي‌بضاعت در هتل ونك مراسم مفصلي گرفت. 25 پيكان را با گل تزئين كرد تا زوج‌ها را بياورند. 125 اتوبوس هم براي آشنايان و فاميل‌هايشان آورده بودند. با اين كار او مديران كارخانه‌ها و شركت‌هاي ديگر هم به آنها كمك كردند، سكه دادند، فرش دادند و برخي مصرف يك‌سال محصولات خود را به زوج‌هاي جوان هديه كردند. سال 1352 تعداد 52 پيكان رابه استوديو سعدآباد برد و خانواده 52 كارگر را هم همراه برد. در آنجا كارگرها آخرين قطعات پيكان را نصب مي‌‌كردند و ماشين را استارت مي‌زدند و همراه خانواده از استوديو بيرون مي‌آمدند.
آقاي محمود خيامي كه رئيس كارخانه بود بر كار سرپرست‌ها به طور مداوم نظارت داشت تا مبادا حقوق كارگران ضايع شود. به مهندسان مي‌گفت «اگر حقوق كارگران را كم بزنيد من هم حقوق شما را كم مي‌زنم.» يك‌بار مهندس بخش، حقوق من را به‌خاطر كار خوب و زيادي كه انجام مي‌دادم دو تومان زياد كرد، خود آقايي خيامي آمد و گفت اگر حقوق اين دو تومان، زياد شود ممكن است بقيه فكر كنند پارتي‌بازي مي‌شود و يك تومانش را كم كرد. اما همان يك تومان يك تومان اضافه حقوق هم براي من بركت داشت. هميشه مي‌گفت در مورد حقوق كارگر انصاف را رعايت كنيد. معتقد بود كه در آن دنيا بايد پاسخگو باشد.
محصولات خروجي از كارخانه چه كيفيتي داشت و نظارت بر آن چگونه بود؟
در مرحله توليد نظارت دقيقي صورت مي‌گرفت تا ماشين‌ها هيچ مشكلي نداشته باشند. حتي اگر محصولات بعد از خروج از كارخانه در دست مردم مشكل پيدا مي‌كرد نسبت به رفع آن اقدام مي‌كرد. يك‌بار در كاربراتورهاي يكسري پيكان‌ها اشكالي مشاهده شده بود. دستور داد تمام كساني كه از اين پيكان‌ها خريده‌اند به كارخانه مراجعه كنند. بعد از ژاپن بهترين كاربراتورها را آورد و روي ماشين‌ها نصب كرد. يكسري از پيكان‌هاي 46 بوستر نداشت كه دستور داد از انگليس مدل‌هاي جديد بياورند، با مشتريان تماس گرفت تا بيايند و بوستر بگيرند. در روند فروش يك مورد پول اضافه دريافت شده بود كه خود آقاي خيامي با مشتري‌ها تماس گرفت و پول آنها را برگرداند. از طرف دولت هم نظارت گسترده‌اي بود. قيمت پيكان به خاطر مواد اوليه و كار 1500 تومان افزايش يافته بود. يك روز از وزارت بازرگاني آمدند و تمام كارخانه را پلمب كردند و تمامي حساب‌ها و مخارج كنترل شد تا افزايش قيمت به 700 تومان رسيد.
شما تا چه زماني در كارخانه كار مي‌كرديد؟
من بعد از انقلاب اسلامي هم در كارخانه و تا سال 1372 كه بازخريد شدم، مشغول به فعاليت بودم.
بعد از انقلاب سرپرست‌ها، كارگران و نگهبان‌ها در همان حال سر كار خود حاضر شدند و كارخانه را حفظ كردند تا متلاشي نشود.
چه خاطره‌اي از آن روزها داريد؟
بهترين خاطرات من مربوط به احترامي است كه آقاي محمود خيامي براي كارگر و قشر زحمت‌كش قايل بود. به پيشرفت مملكت خيلي اهميت مي‌داد. زماني كه قرارداد مونتاژ 30 هزار دستگاه پژو را با فرانسه منعقد كرد، در جمع كارگران گفت: «سي هزار و يكمين پژو را خودمان براي خودمان مي‌سازيم. هميشه در فكر اين بود كه موتور و لوازم اتومبيل را هرچه سريع‌تر خودمان توليد كنيم.»
يك‌بار ديد كه كارگري يك ته‌ سيگار را از روي زمين برمي‌دارد تا استفاده كند. خودش رفت جلو و دليلش را پرسيد كه كارگر گفت حقوقم پايين است.
تا يك هفته تمام وقتش را صرف رسيدگي به كارگران و حقوق و مزاياي آنها كرد. حقوق‌ را افزايش داد و بعد هم اعلاميه‌اي نصب كرد كه هر كارگري كه احتياج به اضافه كاري دارد مراجعه و ثبت‌نام كند. مي‌گفت حداقل پول مايحتاج خود را با اضافه كاري مي‌توانند تامين كنند. هميشه بيش از هر چيزي به فكر كارگران و نيازهايشان بود.

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

hamishe dar keshvar e ma agar kasi servatmand shavad hatta agar an ra az rah e dorost be dast avarde bashad be oo tohmat e kolah bardari o dozdi zade mishavad

2:55 PM, June 13, 2007  

Post a Comment

<< Home